loading...
همه چی
gigil بازدید : 2 جمعه 17 آذر 1391 نظرات (0)
اگر عشق نبود عاشق هم حرمتی نداشت ، من عشق را از او اموختم ، اویی که خود نیز عاشق است ، عاشق تر از تمام عاشقان زمین ، اما نه ... او که متعلق به زمین نیست ، او از جنس اسمان است عشق حقیقی است که اسمانی است، عشق او پاکترین عشق است اگر او نبود عشق نیز معنی نداشت اوست که عشق را به من اموخت...
sasha بازدید : 6 جمعه 17 آذر 1391 نظرات (0)
از رفتگر محله عيدي بگيريد. ** گربه تون رو مدام از پشت بام به پايين پرت کنيد تا پرواز کردن ياد بگيره. ** سي دي قفل دار رو بشکنين تا قفلش باز بشه. ** جوراب هاي کثيف رو به پره هاي پنکه ببنديد و پنکه را روشن کنيد. ** به دوست دکترتون بگين : مرض جديد چي داري ؟ ! ** به عنوان آخرين نفر در صندوق رأي حضور پيدا کنيد و يک کبريت افروخته داخلش بيندازيد. ** نصف شب زنگ بزنيد به اورژانس و بگوييد : من مرض دارم ، بياين منو ببريد ! ** روز بازي پرسپوليس با استقلال ، وسط تماشاچي ها بنشينيد و با صداي بلند ، نساجي قائمشهر را تشويق کنيد ! ** هفت تيري بذاريد رو شقيقه راننده مترو و بگيد يالا برو دبي . ** پيراهن را روي کت بپوشيد. ** دقت کنيد وقتي در مهموني براتون نوشيدني آوردند همه را اندازه بگيريد و بزرگترين رو انتخاب کنيد تا کلاه سرتون نره. ** ماست را با چنگال بخوريد. ** با موتور گازي تک جفپا رو زين بزنيد ! ** زنگ در خونه ها رو بزنين بعد وايسين ببينيد چي ميشه. ** سر جلسه کنکور بهترين وقت براي تخمه شکستنه. ** براي روز اول دانشگاه روپوش مدرسه بپوشيد و کيف جومونگ به پشتتون آويزان کنيد. ** سرتون رو به جاي شامپو با سنگ پا بشورين تا خوب تميز بشه. ** جزوه هاي کلاسيتون رو با دوات و قلم ني بنويسيد. ** شب سال نو موهايتان را بفروشيد و براي نامزدتان بند ساعت بخريد. ** ريشتان را آتش بزنيد تا کوتاه شود. ** داخل خيابان بلندگو دستي بگيريد و بگيد “پژو بزن کنار وگرنه گازت مي گيرم” ** دم در ورودي دانشگاه چند قالب صابون بذاريد. ** جهت اعتراض به استادي که شما رو انداخته کتابشو آتيش بزنيد. ** توي رستوران هاي کلاس ته بشقابتون رو ليس بزنيد . ** توي عروسي کراوات مهمونها رو با قيچي ببريد و در بريد ** ۱۲۰ تا قرص ويتامين c بخوريد و بگيد خود کشي کردم به خروستون آب طلا بديد تا تخم طلا بزاره ــ خطاب به بند قبل : آخه ساديسمي ، مگه خروس تخم ميزاره ؟ ــ خطاب به بند بالا : بتوچه رواني ، مگه فضولي؟ ** وقتي برا عيادت دوست بيمارتان به بيمارستان رفتيد محكم بزنيد پشتش و بهش بگيد: پاشو برا من اين فيلمارو در نيار..! ** وقتي عيادت دوست مريض مشهديتون رفتيد ، جلوش شله زرد بخوريد و بگيد : ميدونم برات بده... ** دست يه نابينا رو كه براي رفتن به آن طرف خيابون ايستاده رو بگيريد و به طرف جوي آب راهنماييش كنيد، بعد همچين بينا ميشه كه بيا و ببين. ** وقتي همسرتون رفت آرايشگاه و به موها و اَبروانشون صفا دادن و اومدن جلو شوما و گفتند عزيزم ببين تغييري كردم يا نه؟ كمي نيگاش كنيد و بگيد : باز كه مثل هميشه گند زدي به قيافت.
sasha بازدید : 4 جمعه 17 آذر 1391 نظرات (0)
رئیس : فردی که وقتی شما دیر به سر کار می‌روید خیلی زود می‌آید و زمانی که شما زود به اداره می‌روید یا دیر می‌آید و یا مرخصی است …! ** بزرگراه : نوعی پیست رالی به همراه یادگیری به روز ترین فحش‌های روز دنیا! ** شب امتحان : شب التماس به درگاه خداوند ! شب توبه ! البته مجموعه برگه های کمک آموزشی (تقلب) هم بد نیست ** تحقیق : Copy & Pasteکردن مقالات اینترنتی ! بیرون هم که پروژه میفروشن … ۲۰ تا ۳۰ هزار تومن هلو ! ** گارانتی : یک اسم صرفا زیبا و خوش تلفظ که تنها کابرد آن در هنگام خرید است ! وقتی هم میبری میگن : تعویض که نداریم روی اون جای انگشت دست خورده هست ! بعد از ۳۸۹۲۶۴۹۸۲۶۴۳۲ بار التماس میگن اوکی تعمیرش میکنیم ! این قطعه رو ۸۹۳۶۲۴۹۳۸۲۶۴۹۳۲۸۶۴ روز دیگه میتونید تحویل بگیرید ! ** بیمه‌ عمر : قراردادی که شما را در تمام عمر فقیر نگه داشته تا شما پولدار مرده و مراسم کفن و دفنتان آبرومندانه برگزار شود ! ** قبولی در دانشگاه : نتیجه‌ای است در کمال عدالت و انصاف که هیچ ربطی به رتبه‌ کسب شده توسط شما و تلاشتان ندارد ! ** سریال : فیلمی‌ است چند قسمتی، که روش مصرف مواد مخدر و آخرین شیوه‌های دزدی را به شما آموزش می‌دهد …! ** تلفن همراه : وسیله‌ای ۴ ‌کاره جهت کلاس گذاشتن، آهنگ گوش کردن ، عکس و فیلم گرفتن! ** گرانی : واژه ای است زاده‌ توهم غربیان که در ایران تاکنون مشاهده نشده است !!! ** مترو : سونای بخار عمومی و متحرک با بوی زیبای عرق نعناع عرق گلاب ! عرق جوراب ، عرق گربه مرده ، عرق ماهی سفید ، عرق بوی دهن وزغ و …!!! سر بر میگردونی میبینی یکی هم شبیه گودزیلا تو دهنت وایساده و بر و بر داره نگات میکنه !!! بوی وزغ همچنان ادامه دارد … ** عذرخواهی : از مد افتاده است و بجای استفاده از کلمات معذرت میخوام ، ببخشید ، متاسفم از کلمه های :حالا بی خیال شو ، خیلی خب بابا ، ای بابا خب بابا ، خودتو لوس نکن ! و … استفاده می‌شود! ** خودپرداز : دستگاهی‌ است که همیشه‌ خدا باید برای رسیدن به آن در صف ایستاد و اگر صفی در کار نباشد ۹۷/۴۵ درصد اوقات خراب است ! اونجاهایی هم که ظاهرا سالمه و خلوت میری کارتت رو میذاری یهو میبینی کارتت رو قورت داد ! ** شناسنامه یا کارت ملی : دفترچه و کارتی که هرکدام از آنها بدون دیگری فاقد ارزش بوده و حتما جفتشان لازم هستند ! اگر کارت ملی بدی شناسنامه میخوان شناسنامه بدی کارت ملی میخوان جدیدا هر دو رو با هم بدی گواهینامه میخوان گواهینامه بدی میگن پس کارت ملی کو؟ کارت ملی و گواهینامه باهم بدی میگن شناسنامه کو؟ هر سه تا رو باهم بدی میگن کارت پایان خدمت کو … !!!؟ ** ایرانسل : خط تلفنی است جهت ایجاد مزاحمت و سر به سر دوست و آشنا گذاشتن ! برای کلاه برداران بسیار کاربرد دارد ! برای زید داران نیز بسیار بسیار کاربرد دارد !
sasha بازدید : 2 یکشنبه 12 آذر 1391 نظرات (1)
نصوح مردى بود شبيه زنها ، صورتش مو نداشت و پستانهايى برجسته چون پستان زنها داشت و در حمام زنانه كار مى كرد و كسى از وضع او خبر نداشت و آوازه تميزكارى و زرنگى او به گوش همه رسيده و زنان و دختران و رجال دولت و اعيان و اشراف دوست داشتند كه وى آنها را دلاكى كند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در كاخ شاه صحبت از او به ميان آمد. دختر شاه مايل شد كه به حمام آمده و كار نصوح را ببيند. نصوح جهت پذيرايى و خدمتگزارى اعلام آمادگى نمود ، سپس دختر شاه با چند تن از خواص نديمانش به اتفاق نصوح به حمام آمده و مشغول استحمام شد . از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از اين حادثه دختر پادشاه در غضب شده و به دو تن از خواصش دستور داد كه همه كارگران را تفتيش كنند تا شايد آن گوهر ارزنده پيدا شود . طبق اين دستور مأمورين ، كارگران را يكى بعد از ديگرى مورد بازديد خود قرار دادند، همين كه نوبت به نصوح رسيد با اينكه آن بيچاره هيچگونه خبرى از آن نداشت ، ولى از ترس رسوايى ، حاضر نشد كه وى را تفتيش ‍ كنند، لذا به هر طرفى كه مى رفتند تا دستگيرش كنند، او به طرف ديگر فرار مى كرد و اين عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقويت مى كرد و لذا مأمورين براى دستگيرى او بيشتر سعى مى كردند. نصوح هم تنها راه نجات را در اين ديد كه خود را در ميان خزينه حمام پنهان كند، ناچار به داخل خزينه رفته و همين كه ديد مأمورين براى گرفتن او به خزينه آمدند و ديگر كارش از كار گذشته و الان است كه رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه كرد و از خدا خواست كه از اين غم و رسوايى نجاتش دهد . به مجرد اين كه نصوح توبه كرد، ناگهان از بيرون حمام آوازى بلند شد كه دست از اين بيچاره برداريد كه گوهر پيدا شد . پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شكر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص ‍ شد و به خانه خود رفت . هر مقدار مالى كه از راه گناه تحصيل كرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند ، ديگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به كسى اظهار كند، ناچار از شهر خارج و در كوهى كه در چند فرسخى آن شهر بود، سكونت اختيار نمود و به عبادت خدا مشغول گرديد . اتفاقاً شبى در خواب ديد كسى به او مى گويد : « اى نصـــوح ! چگونه توبه كرده اى و حال آنكه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئيده شده است ؟ تو بايد چنان توبه كنى كه گوشتهاى حرام از بدنت بريزد . » همين كه از خواب بيدار شد با خودش قرار گذاشت كه سنگهاى گران وزن را حمل كند و به اين ترتيب گوشتهاى حرام تنش را آب كند . نصوح اين برنامه را مرتب عمل مى كرد تا در يكى از روزها همانطورى كه مشغول به كار بود، چشمش به ميشى افتاد كه در آن كوه چرا مىكرد. از اين امر به فكر فرو رفت كه اين ميش از كجا آمده و از كيست ؟ تا عاقبت با خود انديشيد كه اين ميش قطعاً از شبانى فرار كرده و به اينجا آمده است ، بايستى من از آن نگهدارى كنم تا صاحبش پيدا شود و به او تسليمش نمايم . لذا آن ميش را گرفت و نگهدارى نمود و از همان علوفه و گياهان كه خود مى خورد ، به آن حيوان نيز مى داد و مواظبت مى كرد كه گرسنه نماند. خلاصه ميش زاد ولد كرد و نصوح از شير و عوائد ديگر آن بهره مند مى شد تا سرانجام كاروانى كه راه را گم كرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاكت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همين كه نصوح را ديدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شير مى داد به طورى كه همگى سير شده و راه شهر را از او پرسيدند. وى راهى نزديك را به آنها نشان داده و آنها موقع حركت هر كدام به نصوح احسانى كردند و او در آنجا قلعه اى بنا كرده و چاه آبى حفر نمود و كم كم در آنجا منازلى ساخته و شهركى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و رحل اقامت افكندند و نصوح بر آنها به عدل و داد حكومت نموده و مردمى كه در آن محل سكونت اختيار كردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگريستند. رفته رفته ، آوازه خوبى و حسن تدبير او به گوش پادشاه آن عصر رسيد كه پدر آن دختر بود . از شنيدن اين خبر مشتاق ديدار او شده ، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت كنند. همين كه دعوت شاه به نصوح رسيد، نپذيرفت و گفت : من كارى و نيازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست . مأمورين چون اين سخن را به شاه رساندند، بسيار تعجب كرد و اظهار داشت حال كه او براى آمدن نزد ما حاضر نيست ما مى رويم كه او را و شهرك نوبنياد او را ببينيم . پس با خواص درباريانش به سوى محل نصوح حركت كرد، همين كه به آن محل رسيد به عزرائيل امر شد كه جان پادشاه را بگيرد، پس پادشاه در آنجا سكته كرد و نصوح چون خبردار شد كه شاه براى ملاقات و ديدار او آمده بود ، در مراسم تشييع او شركت و آنجا ماند تا او را به خاك سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت ، اركان دولت مصلحت ديدند كه نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان كردند و نصوح چون به پادشاهى رسيد، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملكتش گسترانيده و بعد با همان دختر پادشاه كه ذكرش رفت ، ازدواج كرد و چون شب زفاف و عروسى رسيد، در بارگاهش ‍ نشسته بود كه ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل ، ميش من گم شده بود و اكنون آن را نزد تو يافته ام ، مالم را به من رد كن . نصوح گفت : چنين است . دستور داد تا ميش را به او رد كنند، گفت چون ميش مرا نگهبانى كرده اى هرچه از منافع آن استفاده كرده اى ، بر تو حلال ولى بايد آنچه مانده با من نصف كنى . گفت : درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غير منفول را با او نصف كنند. آن شخص گفت : بدان اى نصوح ، نه من شبانم و نه آن ميش است بلكه ما دو فرشته براى آزمايش تو آمده ايم . تمام اين ملك و نعمت اجر توبه راستين و صادقانه ات بود كه بر تو حلال و گوارا باد ، و از نظر غايب شدند . در خاتمه اين بحث نيز به روايتى از امام جعفر صادق عليه السلام اشاره مى شود كه به اهميت و اثرات توبه نصوح تأكيد دارد . معاوية بن وهب گويد ، شنيدم حضرت صادق (ع) مى فرمود : چون بنده ، توبه نصوح كند، خداوند او را دوست دارد و در دنيا و آخرت بر او پرده پوشى كند. من عرض كردم : چگونه بر او پرده پوشى كند؟ حضرت عليه السلام فرمود : هر چه از گناهان كه دو فرشته موكل بر او نوشته اند، از يادشان ببرد و به جوارح و اعضاى بدن او وحى فرمايد كه گناهان او را پنهان كنيد و به قطعه هاى زمين كه در آنجاها گناه كرده وحى فرمايد كه پنهان داريد، آنچه گناهان كه بر روى تو كرده است . پس ديدار كند خدا را هنگام ملاقات او و چيزى كه به ضرر او بر گناهانش گواهى دهد، نيست .
درباره ما
Profile Pic
سلام دوستای گلم امیدوارم از سایت من لذت ببرید و مطالبشو دوست داشته باشید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    مطالب مورد علاقتون چیه؟؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 3
  • بازدید کلی : 78